کافکا وهفت روز هفته

برای ایجاد جامعه ای آزاد وبرابر راهی به جز پاک کردن چهره قوانین وآموزش وفرهنگ ازسنت های واپسگرایانه اسلام وشیعه گری وجودندارد

کافکا وهفت روز هفته

برای ایجاد جامعه ای آزاد وبرابر راهی به جز پاک کردن چهره قوانین وآموزش وفرهنگ ازسنت های واپسگرایانه اسلام وشیعه گری وجودندارد

چهاردل نوشته بارانی.................................باران

باران..............(1)َ

وقتی باران بارید

من روئیدم

واکنون درآرزوی بارشی دیگرَ

سخت ترین روزهای خشکی ام را میگذرانم

خشکی... کویر.......آرزو........ بارا ن

ویادسبزترین گلزارجها ن.

 

گم شدن باتو...............(2)

بنفش........زرد.......سبز.....سرخ

رنگین کمانی ازعشق

ومن وتو که درغباری ازدود ومه

گم می شویم...

آنسوی جاده های بی رهرو

بی شک راهی برای ما هست

دستت را دردستم بگذا ر.

 

دریاچشم براه است..............(3)

باتو می آ یم... می آیم........ تا

چون قطره های مشتاق و

پرهیاهو وبا شتا ب یک رود

دوستی مان با سنگ ها صیقل دهیم

دربستررود بدین سو وآنسوپرتا ب گردیم

شوق دریایی شد ن

وناپیداگشتن

آنجا که دگرنه نام است و نه نشانی ازما

آنجا که فقط............. دریا ست

ودریا چشم براه ما

نام ونشانی تازه برای ما

دریا دلی ....

موجها نیز مهربانند...........

 

وقتی تورادیدم..........(4)

 

برای دیدن تو..

چشم هایم راشستم

ودر کوره راهی بی عابر

تا بلندای یک کوه

خسته و مشتا ق پیش رفتم

 

برای دیدن تو

به زیبایی یک لبخند صمیمی پل زدم

وبا دیده گانی ملتهب

تا پشت ستاره ها پیش رفتم

تا آنسوی نورماه

نه....... بیشتر......تا خودماه

شگفتا که دیدن ماه

درچهره تو فراسوی خیا ل بود.

 

ماه را بازیبایی تو معنای دگرکردم

زیبا و دل پذیر وآرام

وقتی تورادید م

چشمانم بارید

تا پیوند باتو دردلم به بارنشیند.

 

ای بوی بهارنارنج دربهار

ای شکوه گل سرخ درتا بستا ن

ای زیبایی گل یخ درفصل سرد

من رنگارنگ ترین گلزارهای ممکن را

درتو دیدم........

 

چشمان تو هزا رتوی مهر

کلامت نوای نم نم بارا ن

ودستانت که بوی دوستی

بوی صمیمیت وصفا می دادند

 

وقتی تو را دیدم

گرمای تو مرا چون کوهی ازیخ آ ب کرد

ومن جاری وروان شدم

و خود را در دفتر واژه ها غرق نمودم

تا شاید برای تعریف تو کلمه ای بیابم

اما............. نیافتم....که.....تو... بیشتری...

 

وقتی تورا دیدم

خیس وعرق ریزان

درسرزمین دوستت دارم ها

گم شدم.......

اکنون نمی دانم کجا هستم؟

پیدا کن مرا........

آنگونه که تورا یافتم..

دوستت می دارم....حتی اگرهمیشه

گم و سرگردان و مبهوت بمانم.....

 

 

 بارا ن ................. بهار۲۰۰۶ تهران

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
اسماعیل 8 خرداد 1385 ساعت 04:08 ب.ظ http://sunnorth.blogsky.com

سلام
قشنک بود خوشم اومد
موفق باشی

سروی 10 خرداد 1385 ساعت 12:06 ب.ظ

باران گرامی.....بسیار زیبا و دلنشین و قابل درک و تصور بود. امیدوارم لیاقت این دوستی را داشته باشم.
با آرزوی سلامتی برای شما ......... .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد